جدول جو
جدول جو

معنی موی میان - جستجوی لغت در جدول جو

موی میان
کسی که کمری سخت باریک دارد، کمرباریک، میان باریک، (یادداشت مؤلف) :
در عشق تو شد موی زبانم به گزاف
کآن موی میان ز غم دلم کرد معاف،
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ / تِ/ تُ)
خالی و میان تهی. (آنندراج). مجوف ومیان خالی. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
کیسه و خریطه که از پوست و امثال آن دوزند و بر کمر بندند، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش رامیان شهرستان گرگان است که 220 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سیاهکل رود است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ذوات شعر. جانوران که دارای مویند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
گیاهی که سنبل الطیب و سنبل هندی نیز گویند، (ناظم الاطباء)، و رجوع به موی گیا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
صفت بیان حالت از موی کندن. صفت حالیۀ آنکه در حالت کندن موی است. آنکه بر اثر رسیدن بلا یا مصیبتی موی سر یا ریش خود را می کند. برکننده موی. (ناظم الاطباء). و رجوع به موی کندن شود
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
دهی از دهستان برده سره است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
فارسی سنبل هندی باشد و آن بیخ گیاهی است باریک و انبوه و درهم پیچیده وبه غایت خوشبو که در عطریات و دواها به کار برند و به سبب آنکه شباهتی به موی زلف دارد موی گیا خوانند و بعضی گویند بیخ و ریشه گیاهی است، (از برهان)، نام بیخ گیاهی است خوشبو و در دواها و عطرها به کار برند و شبیه باشد به زلف و آن را سنبل نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)، نام بیخ گیاهی است خوشبوی که به زلف تشبیه کنند، (آنندراج) (انجمن آرا)، سنبل هندی، سنبل طیب، سنبل الطیب، موی گیاه، (یادداشت مؤلف) :
لشکر عشق تو گرد دلم ای ترک ختا
حلقه در حلقه ز انبوهی چون موی گیاست،
کمال الدین اسماعیل
لغت نامه دهخدا
منقاش، خارچین، خارچینه، موی چینه، موچین، موچینه، موچنا، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ یَ دَ / دِ)
که موی را ببیند، که چشمی تیزبین داشته باشد و موی را ببیند و تشخیص دهد، (از یادداشت مؤلف)، باریک بین، تیزبین، (از یادداشت مؤلف) :
سنانش از موی باریکی سترده
ز چشم موی بینان موی برده،
نظامی
لغت نامه دهخدا
باریک میان، (ناظم الاطباء)، کمرباریک، لاغرمیان
لغت نامه دهخدا
تصویری از موی گیاه
تصویر موی گیاه
سنبل هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موی گیا
تصویر موی گیا
سنبل هندی
فرهنگ لغت هوشیار